«تفسير موضوعي» عبارت است از: جمع آوري روشمند آيات از سراسر قرآن كه از يك موضوع يا موضوعاتي با يك هدف سخن مي گويند و استخراج نظر قرآن كريم در موضوع موردنظر با دقت و رعايت تمام قراين فهم قرآن و احاطه كامل به تمام آيات.
تفسير موضوعي با اين شيوه خاص، پديده اي جديد است و به تازگي گام در جهان تفسير نهاده است. آنچه در گذشته به اين عنوان انجام شده، حول مجموعه اي از آيات الاحكام و برخي موضوعات خاص بوده كه در برابر خويش مخالفاني نداشته، اما در عصر حاضر، با اين روش تفسيري مخالفت هايي ابراز گرديده است. هر چه كه در مخالفت با تفسير موضوعي پديد آمده، در عصر جديد بوده است.
در اين نوشتار، نظرات مخالفان تفسير موضوعي بررسي گرديده، به دلايل آنان پاسخ گفته شده است و در ادامه، ادلّه تفسير موضوعي تبيين گرديده اند; چنان كه در ارائه آن ها دلايل نقلي و عقلي اين روش با بهره گيري از روايات پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله) و ائمّه معصومان(عليهم السلام) بررسي شده اند.
نزول تدريجي قرآن به معناي مجاز نبودن تفسير موضوعي است. آيه 32 سوره فرقان مي فرمايد: (وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا); كافران گفتند: چرا اين قرآن به يك باره بر او نازل نمي شود؟ براي آن است كه دل تو را بدان نيرو دهيم و آن را به آهستگي و ترتيب فروخوانيم.
بعضي از مخالفان تفسير موضوعي، تدريجي نازل شدن اين كتاب مقدّس و بيان مزجي آيات را دليلي بر تفسير ترتيبي و عدم جواز تفسير موضوعي به شمار آورده و گفته اند: اگر تفسير
موضوعي جايز بود خداي سبحان كتاب خويش را يكجا بيان مي كرد. همچنين اگر آيات را خداي سبحان به طور موضوعي جمع آوري مي كرد، وضع آياتي كه به زمان و ترتيب زماني نياز داشتند تا جامعه اسلامي نوپا، هم رو به اصلاح برود و هم آيات به طور كاربردي اثر بگذارند چه مي شد؟ تنهادرصورت نزول تدريجي است كه مي توان آيات ناسخ را پس از منسوخ تصور كرد. پس چرابايد اين ترتيب و تدريج را به هم زد؟ تفسير موضوعي اين تدريج و ترتيب را به هم مي زند و به همين دليل كه زمان آن ها را رعايت نمي كند، روش تفسير موضوعي مجاز نيست.
مسئله تدريج در نزول آيه ها و بيان موضوعات قرآني، كه از نظرگاه برخي عيب و نقص به شمار آمده، از جمله مهم ترين عناصري بوده كه در تثبيت و گسترش دعوت اسلامي كمك بسزايي كرده است، به گونه اي كه فقدان آن اشكال عمده اي پيش مي آورد.
با اين همه، سؤالي كه در اينجا قابل طرح است اينكه آيا موضوعات مطرح شده در يك سوره مي توانند به گونه اي مستقل از مطالبي كه در ارتباط با آن ها در ديگر سوره ها مورد بحث قرار گرفته اند، تصوير روشن و كاملي عرضه كنند؟ و يا فقط در پرتو مجموعه نگري موضوعي است كه مي توان از موضوعي خاص، تصويري واضح و جامع به دست آورد؟1
همچنين اگر آيات ـ به عنوان نمونه ـ مربوط به جنگ بدر يا احد همگي پيش از وقوع آن پيشامدها نازل مي شدند ـ نه چنان كه در گرماگرم كارزار طنيني شايسته برپا كردند ـ مي توانستند آن گونه در بحبوحه جنگ و پس از آن شور آفرينيد و در مرهم نهادن بر زخم ها و ريشه يابي علت ها نقشي ارزنده ايفا نمايند؟ گذشته از اين، با در نظر گرفتن نزول تدريجي و پاره پاره فرود آمدن بخش هاي گوناگون يك موضوع، مي توان گام هايي را كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)براي استقرار يافتن آيين اسلام برداشته است، شناخت و چگونگي شكل گرفتن احكام ديني را ملاحظه نمود.2
جواب: در پاسخ به اين دليل، بايد گفت: اولا، مفسّران موضوعي به هيچ وجه مخالف با تفسير ترتيبي نبوده، بلكه آن را تأييد كرده و مبنا و زمينه كار خويش به شمار آورده اند.
ثانياً، كسي منكر نزول تدريجي آيات قرآني نيست و هيچ كس چنين ادعايي نكرده كه قرآن مجيد يكباره نازل شده است، بلكه اعتقاد بر اين است كه قرآن مجيد طي 23 سال بر حضرت ختمي مرتبت(صلي الله عليه وآله) نازل گرديده است.
ثالثاً، يكي از شروط تفسير موضوعي رعايت ترتيب زماني آيات است; تا آنجا كه قابل دست رسي باشد، بايد ترتيب نزول آيات در اين روش مورد عنايت باشد. نيز بايد به ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيّد و مانند آن توجه كرد تا ميان آيات خلطي صورت نگيرد. هنگامي كه از تحريم شرب خمر بحث به ميان مي آيد، مفسّر موضوعي بايد مراحل گوناگون آن را بيان دارد كه طي چه مراحلي حرمت آن از سوي شارع مقدّس صادر گرديده است.
نكته ديگر اينكه در تفسير موضوعي، بايد در محور موضوعي سوره و آيات قبل و بعد يك آيه دقت كافي و لازم مبذول داشت; بدون آن، گام نهادن در وادي تفسير موضوعي امري ناپسند است. پس جاي مخالفت با اين روش با اين دليل قرآني باقي نمي ماند.
بعضي از مخالفان تفسير موضوعي با تمسّك به روايات «ضريب القرآن بعضه ببعض»، آورده اند: گردآوري آيات قرآن در يك جا و تفسير قرآن بدين صورت، مشمول نهي پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) و امام صادق(عليه السلام) است; زيرا نهي مؤكّد آن بزرگواران به ضرب قرآن به قرآن تعلّق گرفته است. دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي در اين باره مي نويسد: «از نظر ما، قرآن بر خلاف احاديث و مباحث فقهي، داراي نظم و ترتيب خاصي است و بر هم زدن ترتيب و تركيب ـ آن ـ در بعضي از روايات تحت عنوان "ضرب القرآن بعضه ببعض" به شدت نهي شده است.»3
قريب هفت روايت از طريق عامّه و خاصّه رسيده كه در آن ها، ضرب قرآن به قرآن آمده و از آن نهي شده است; از جمله:
1. «اِنَّ رسولَ اللّهِ خَرجَ علي قوم يَتراجعونَ في القرآنِ و هو مغضبٌ، فقال: بهذا ضللت الاممُ قبلكم باختلافِهم علي انبيائِهم، و ضربَ الكتابَ بعضَه ببعض. قال: و اِنَّ القرآنَ لم يُنزل لِيكذبَ بعضَه بعضاً و لكن اَن يُصدِّق بعضَه بعضاً، فما عرفتم منه فاعمَلوا به و ما تشابه عليكم فآمنوا به.»4
رسول خدا از كنار گروهي مي گذشتند كه آيات قرآن را تفسير مي كردند; آيه اي را به آيه ديگر ارجاع مي دادند. ايشان در حالي كه از اين عمل آنان خشمناك بودند، فرمودند: به همين شيوه، امّت هاي پيش از شما گم راه شدند; زيرا درباره پيامبرانشان با يكديگر اختلاف كردند و مطالب كتابشان را به يكديگر ارجاع دادند. حضرت فرمودند: و به راستي كه قرآن نازل نشده است تا بعضي از آن بعضي ديگر را تكذيب نمايد، بلكه نزول آن بدان دليل بوده است كه بعضي از آن، بعضي ديگر را تصديق نمايد. پس هرچه را از قرآن به درستي شناختيد عمل كنيد و هر چه را كه بر شما مشتبه بود بدان ايمان آوريد.
2. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شنيدند گروهي (در مورد قرآن) اختلاف كرده اند. حضرت فرمودند: «همانا مردمان پيش از شما به سبب چنين كاري هلاك شدند; بعضي از آيات خدا را به كمك بعضي آيات ديگر تفسير كردند. قرآن نازل نشده است، مگر براي آنكه بعضي از آن بعضي ديگر را تصديق كند. پس برخي از آيات آن را با برخي ديگر تكذيب نكنيد. آنچه را از آن مي دانيد، بيان كنيد و آنچه را كه نسبت بدان آگاهي نداريد، به داننده اش واگذاريد.»5
3. پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) از پشت اتاقشان بر گروهي وارد شدند كه در قرآن با هم مجادله و دعوا داشتند. چهره حضرت سرخگون شد كه گويي از آن خون مي باريد، فرمودند: اي مردم! در قرآن و با قرآن جدال و دعوا نكنيد. گذشتگان شما با مجادله در كتابشان گم راه شدند. قرآن نازل نشده است تا بعضي از آيات آن، بعضي ديگر را تكذيب كنند، بلكه قرآن نازل شده است كه بخشي از آن، بخش ديگر را تصديق كند. پس آنچه را از قرآن محكم است، بدان عمل كنيد و آنچه را از آن متشابه است، بدان ايمان آوريد.6
4. امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «شخصي برخي از قرآن را به برخي ديگر نزد، مگر آنكه كافر شد.»7
امام صادق(عليه السلام) (در مذمّت اهل خلاف و مذهب فاسد) فرمودند: ايشان بعضي از آيات را مفسّر و شارح برخي ديگر از آيات قرار مي دهند; استدلال به منسوخ نموده اند، و حال آنكه گمان دارند ناسخ است; احتجاج به خاص كرده اند، در حالي كه آن را عام مي پندارند، تمسّك به آيه قرآني نموده و سنّت و حديثي را كه در تأويل آن وارد شده است رها مي كنند; به معناي آيه اي پرداخته اند، بدون اينكه به افتتاح و اختتامش بنگرند. ايشان از موارد و مصادر معاني آيات مطلع نيستند; زيرا آن را از اهل قرآن نگرفته اند و از اين رو، خود گم راه شده اند و ديگران را نيز گم راه و منحرف نموده اند.8
جواب: آنچه در روايات ضرب قرآن به قرآن به چشم مي خورد، عدم سازگاري معنايي و معارضت آيات با يكديگر است، و حال آنكه آنچه از مفهوم تفسير موضوعي و قرآن به قرآن به دست مي آيد، سازگاري معنايي پاره هاي قرآن است و اين مفهوم دقيقي است كه روايت حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) آن را تأكيد مي كند و آيه قرآن نيز بدان اشاره دارد: (وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِاللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً.) (نساء: 82)
بعضي روايات از به هم زدن ترتيب آيات قرآن نكوهش مي كند و به طور صريح، از تفسير قرآن به صورت به هم ريختن آيات و حمل آيه اي بر آيه ديگر، تحت عنوان «ضرب القرآن بعضه ببعض» نهي شده است. مخالفان نيز عنوان «ضرب القرآن بعضه بعضاً» را به معناي همان «تفسير موضوعي و قرآن به قرآن» دانسته اند و بدين سان، مدعي شده اند كه روش مزبور مانند روش تفسير به رأي، مردود و ممنوع مي باشد. مرحوم علّامه طباطبائي درباره مفاد اين گونه روايات چنين مي فرمايد: اين روايات مفهوم و معناي «ضرب القرآن بعضه بعضاً» را در مقابل «تصديق القرآن بعضه بعضاً» قرار داده اند و به مقتضاي اين مقابله، بايد گفت: معناي ضرب قرآن همان خلط بين آيات و به هم زدن آن ها از نظر مقامات و مناسبات مفاهيم آيات با يكديگر و نيز اخلال نمودن در ترتيب بيان مقاصد قرآن مي باشد; مانند آنكه آيه محكمي را به جاي متشابه و آيه متشابهي را به جاي محكم، مورد استفاده قرار مي دهند.9
شايد به تعبيري، مراد از «ضرب قرآن» را بتوان بريدن و گسستگي بين آيات، قطع مناسبات و سياق آيه قبل و بعد، بد فهمي از مراد آيه و آيه را به دلخواه خويش تفسير نمودن دانست. مقصود از زدن بعض قرآن به بعض ديگر شايد اين باشد كه كسي طبق دلخواه خود و بدون دليل و مدرك شرعي، پاره اي از آيات متشابه قرآن را تفسير كند كه با آيات ديگر سازگار نيستند. مرحوم صدوق در معاني الاخبار از استاد خويش مرحوم ابن وليد (محمّدبن حسن بن وليد) نقل كرده است كه گفت: مراد آن است كه شخصي تفسير آيه اي را از تو بپرسد و او را به تفسير آيه ديگري پاسخ دهي.10
به نظر مي رسد مراد از روايات «ضرب قرآن» آن است كه شخصي داراي مذهب باطل و فاسدي باشد و در مذهب خود، به يكي از آيات متشابه تمسّك كند و ظاهر آن را دليل بر صحّت مذهب خود بگيرد و آيات ديگري را كه مخالف مذهب اويند، تأويل كند. اما در تفسير موضوعي، از آيات ديگر استمداد گرفته مي شود كه تنها روش مورد قبول اهل بيت(عليهم السلام)در تفسير قرآن است.11
معناي روايت «ضرب قرآن به قرآن» كوبيدن آيه اي به وسيله آيه اي ديگر است و با «تفسير موضوعي» به يك معنا نيست و بايد در لفظ «ضرب قرآن به قرآن» دقت داشت. علاوه بر اين، منظور روايت، آوردن آيه اي در تفسير آيه اي ديگر بدون توجه به ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيّد و شأن نزول آيات است كه ـ اين موارد ـ در تفسير قرآن به قرآن جايي ندارند.
در برخي روايات، استفاده نابجا از آيات قرآني بدون شناخت مكان و شأن آيه، مراد است. مؤيّد اين گفتار همان سخن مزبور از امام صادق(عليه السلام)در مذمّت اهل خلاف است كه فرمودند: ايشان بعضي از آيات را مفسّر و شارح برخي ديگر از آيات قرار مي دهند و استدلال به منسوخ مي نمايند، و حال آنكه گمان دارند ناسخ است; احتجاج به خاص مي كنند، در حالي كه آن را عام مي پندارند; تمسّك به آيه قرآني نموده و سنّت و حديثي را كه در تأويل آن وارد شده است رها مي كنند; به معناي آيه اي مي پردازند، بدون اينكه به افتتاح و اختتامش بنگرند. ايشان از موارد و مصادر معاني آيات مطلع نيستند; زيرا آن ها را از اهل قرآن (ائمّه اطهار(عليهم السلام)) نگرفته اند. پس هم گم راه شدند و هم گم راه كردند.
نكته اي كه در روايات مزبور بايد مورد توجه قرار گيرد، مسئله كفر كساني است كه اقدام به ضرب القرآن بعضه ببعض مي نمايند كه در روايات بدان تصريح شده است. بي ترديد، عمل «ضرب قرآن» به معناي «تفسير غلط قرآن»، هيچ گاه موجب كفر مفسّر نخواهد بود، بلكه آنچه مي تواند مفسّرِ عامل به ضرب قرآن را تا سر حد كفر بكشاند، عملي است كه لازمه آن، انكار آيات قرآن و تكذيب آن ها باشد. روشن است كه «ضرب القرآن بعضه ببعض» به معنايي كه گفته شد، مستلزم چنين عمل كفر آميزي بوده، انكار وحي و آيات الهي را در برخواهد داشت.12
از آنچه بيان شد و از مجموع روايات مورد بحث، اين نكته مهم را مي توان دريافت كه اولا، آنان كه بر تفسير موضوعي اشكال وارد مي كنند و آن را با ضرب قرآن به قرآن برابر مي پندارند نه مفهوم ضرب قرآن به قرآن را از روايات مزبور، به طور دقيق و صحيح فهميده اند و نه معناي تفسير موضوعي را خوب متوجه شده اند. آنچه اينان به زعم خويش، ضرب قرآن به قرآن قلمداد مي كنند، برگرفته از روش پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و سيره ائمّه اطهار(عليهم السلام)است و هيچ رابطه اي با ضرب قرآن به قرآن ندارد و تأمّل بيشتري لازم است، تا درك صحيح مفاهيم بلند قرآني از قرآن حاصل آيد.
ثانياً، مسئله ضرب قرآن به قرآن زماني امكان وجود دارد كه از محضر عترت كسب فيض نشده باشد، مفسّر با خرواري از علوم صحيح و سقيم بشري در محضر وحي بايستد و يا حتي شايد وحي را در محضر خويش نشاند و درباره كلام خدا به بحث نشيند و يافته هاي اندك خويش را با بافته هاي ذهني خود و ديگران به نام قرآن تمام كند و از سر تحكّم، فرياد برآورد كه قرآن بايد مرادش چنان بوده باشد و بدون علم به قرآن، در قرآن سخن گويد.
يكي از خرده هايي كه بر تفسير موضوعي گرفته اند مبتني بر ساختار قرآن مجيد است. دكتر حجّتي در اين باره گفته است: «اكثر قريب به تمام دانشمندان پذيراي اين حقيقت اند كه نظم و ترتيب آيات، در سوره هاي قرآن موجود، توقيفي است. به عبارت رساتر، اين ترتيب ريشه در اجتهاد صحابه ندارد، بلكه از سوي خداوند متعال ترتيب آيات انجام گرفته است. پر واضح است كه خداوند متعال بهتر از ما مي داند كه سخن خود را به چه كيفيتي سامان دهد تا از نظر ارشاد و هدايت آن ها به حق و حقيقت، مؤثر و پرجاذبه باشد... . در ترتيبي كه خداوند، بدان در نظم آيات سوره ها فرمان داده، حتماً اسرار و حكمت هايي وجود دارد... نظمي كه بايد اسرار اعجاز قرآن را در آن جستوجو كنيم و اگر نظم و ترتيب آن را تغيير دهيم و آن گاه به تفسير آن روي آوريم، كتاب و يا كتاب هايي را در تفسير قرآن فراهم مي آوريم كه همانند كتب عادي، داراي فصول و ابوابي خواهند بود كه سرّ و راز ناشناخته، اعجاز آن را كم مايه و كم رنگ مي سازد و نمي توانند همانند تفسير ترتيبي براي ايجاد انعطاف و پذيرش حق از سوي مردم مؤثر افتند كه اگر نه چنين مي بود، خداوند كتاب خود را به صورت موضوعي سامان مي داد.»13
وي در جاي ديگري چنين مي گويد: «ما... واقعاً معتقديم كه اين سوره ها يك مجموعه واحد را تشكيل مي دهند... . حتي اگر به نظر برسد كه از مطالب متنوّع و عناصر مختلف تشكيل شده، بايد دانست كه تشكيل اين سوره از اين عناصر خاص، حتماً داراي "حكمت" است. ممكن است عده اي بيايند و مطالعاتي در زمينه قرآن صورت بدهند و بر اين اساس، مشغول مطالعه شوند كه اين تقريباً مي شود "تفسير موضوعي" كه از جهت مطالعه علمي و بازدهي علمي بسيار خوب است. اما از نظر ارشادي، بايد در نظر گرفت چرا خداوند دور سوره ها حصار كشيده و برايش مرز قايل شده و ما هم بايد به همين ترتيب، اين سوره ها را بخوانيم. لذا، مي بينيم كه در اين ترتيب، "سرّي" وجود دارد.»14
مرحوم آية اللّه خوئي در بيان عدم دسته بندي موضوعي در قرآن مي فرمايد: «قرآن كتاب هدايت است و براي سوق دادن بشر به سوي سعادت دنيا و آخرت نازل گرديده و يك كتاب فقهي، تاريخي، اخلاقي و مانند آن نيست تا براي هر موضوعي باب مستقلي ترتيب بدهد و مطالب را كلاسه نمايد. جاي ترديد نيست كه اسلوب فعلي قرآن بهتر مي تواند مقصود و هدف هدايتي و اثرگذاري آن را تأمين نمايد و نتيجه بخش گردد; زيرا اگر كسي تنها بعضي از سوره هاي قرآن را بخواند، مي تواند در مدت كم و بدون زحمت و مشقّت، به مقاصد زياد قرآني پي ببرد و با هدف هاي آن آشنا گردد و در ضمن يك سوره، مي تواند به مبدأ و معاد متوجه گردد و از تاريخ گذشتگان اطلاع حاصل نمايد و از سرگذشت آن ها عبرت بگيرد و از طرف ديگر، از اخلاق نيكو و تعاليم و برنامه هاي عالي بهره مند شود و باز در ضمن همان يك سوره، مي تواند قسمتي از احكام و دستورات قرآن را درباره عبادات و معاملات فرا گيرد.»15
آري، همه اين مطالب را مي توان از يك سوره به دست آورد، ولي در عين حال، لطمه اي بر نظم كلام وارد نيامده و در تمام مراحل، تناسب در گفتار و اقتضاي حال رعايت گرديده و حق بيان ادا شده اند. اگر قرآن به صورت ابواب منظم بود، اين همه فوايد به دست نمي آمد و اين اندازه نتيجه بخش نمي گرديد و خواننده قرآن تنها در صورتي مي توانست با اهداف و مقاصد عالي آن آشنا گردد كه تمام قرآن را بخواند و ممكن بود كه در اين بين، مانعي پيش آيد و به خواندن تمام قرآن موفق نگردد و به نتيجه كمتري دست يابد.
به راستي، اين روش يكي از مزايا و محسّنات شيوه قرآن است كه به قرآن زيبايي و طراوت خاصي بخشيده است; زيرا قرآن در عين پراكنده گويي و بيان مطالب گوناگون، باز از كمال ارتباط و انسجام برخوردار بوده و جملات آن همانند درهاي گران بهايي هستند كه با تناسب خاصي به رشته گفتار درآمده، در كنار هم چيده شده و با نظم شگفت انگيزي به هم متصل اند.16
جواب: در پاسخ به اين دليل، بايد گفت: سبك و شيوه بيان و نظم قرآن مطلبي پذيرفته شده و مورد قبول ماست و آن خاص قرآن مجيد بوده و در هيچ كتابي، چنين سبكي به اين دقت و ظرافت وجود ندارد و كسي در مقام نفي نظم حاكم بر سوره ها نيست، بلكه با توجه به مجموعه آيات و نظم و ترتيب موجود در آن ها مي خواهيم با استفاده از چند سوره درباره يك موضوع، با دقت در آيات قبل و بعد و سبب نزول و شأن آن ها، مطالب جديد و ديدگاه هاي قرآن مجيد را در موضوعات خاص بيان نماييم تا هر محقق نياز نداشته باشد قرآن را از اول تا آخر جستوجو كند و پس از مدتي طولاني به نتيجه برسد.
از سوي ديگر، با روش موضوعي هيچ خللي به مفاهيم قرآن مجيد وارد نمي شود; زيرا ـ همان گونه كه گفته شد ـ روش «تفسير موضوعي» اگر كاملا مبتني بر قرآن مجيد باشد، از دايره فهم قرآني خارج نخواهد شد و از گرايش هاي فرقه اي به دور خواهد ماند و با اين همه، هيچ از مدد و ياري تفسير ترتيبي بي نياز نخواهد بود.
در اين باره آمده است: «بايسته به نظر مي رسد در سرّ ترتيب موجود، در آيات قرآن، كاوشي به عمل آيد و جمع كثيري از نيروي انساني در جهت بازيافتن راز اين ترتيب دست به كار گردند و بپويند چرا خداوند متعال سفره هاي سوره ها را رنگين و متشكّل از عناصري متفاوت و غيرمتجانس و در عين حال، دلچسب و داراي تناسبي مرموز، گسترده است; سفره هايي كه انواع و اقسام خوراك هاي روحي متنّوع و اشتهاآور بر روي آن ها چيده شده است. اگر رازهاي تناسب اين طعام رنگين الهي كشف گردد، قوّه محركه قرآن كريم مي تواند بار سنگين حوايج جوامع بشري را در هر عصر و هر صقع و مكاني به دوش كشيده و راه را براي دست يابي به عزّت و سرافرازي دنيا و عقبا هموار سازد.»17
نبايد فراموش كنيم چهره موجود قرآن كريم، كه آياتش با ترتيب خاص خود، بسان «خط و خال و چشم و ابروست»، در جايگاه هاي نيكويشان قرار گرفته اند و بايد پرده از رخ زيباي چنين چهره اي به يكسو نهاد كه چرا ابروان آياتش روي ديدگان آيات ديگر جا خوش كرده و چرا فلان كلمه و يا جمله و يا آيه پيش ديگر كلمات و جمله ها و آيات سامان گرفته است.18
سوره هاي قرآن ترتيب خاصي دارند و توقيفي بودن ترتيب آيات آن ها مورد قبول بسياري از علماي علوم قرآني است. بسياري از علماي تفسير از ارتباط آيات و تناسب آن ها هم سخن گفته اند; يعني هر آيه اي در مكاني كه واقع گرديده، با آيات ماقبل و مابعد خويش ارتباط خاصي دارد و در فضاي خاص خود، مفاهيم بسياري ارائه مي كند. به همين دليل، بعضي از انديشوران قرآني تفسير موضوعي را به خاطر تغيير در جغرافياي آيات مجاز نمي شمارند و اين گونه نظر مي دهند: «شما بايد قرآن را به ترتيب بخوانيد تا به مقصود برسيد. اگر كتاب نويسنده اي را شما از آخر يا از وسط شروع به مطالعه كنيد و بعد به نقد و ايراد بپردازيد، مؤلف كتاب، نقد شما را نمي پذيرد و مي گويد: بر اساس تنظيم من نخوانده اي. قرآن نيز طرحي دارد و مقصودي; اگر به ترتيب خواندي و اولش را اول و آخر آن را آخر، طرح و پيام آن را مي فهمي، وگرنه... فقهاي ما اجازه نمي دهند ترتيب قرآن به هم بخورد; مي گويند: "به همين صورت توقيفي است"... اگر جايگاه آيه را در نظر نگيريم و مجرّد از ماقبل و مابعد به آن بپردازيم و با آيات ديگري كه آن ها هم مجرّد از ماقبل و ما بعد خود شده، كنار هم قرار دهيم، آيا همان معنايي را خواهد رساند كه اين آيه را در ارتباط با طرح كلي و ترتيبي قرآن در نظر مي گيريم؟ اين قابل تأمّل و بررسي است.»19
جواب: اين مطالب دليل عدم صحّت تفسير موضوعي نيستند و كساني كه تفسير موضوعي نوشته اند، توجه دارند كه در فهم آيات به جغرافياي آيات توجه كنند و آيات را از مكانشان جدا ننمايند. بعضي به خاطر پيش گيري از عيبي كه مي تواند در تفسير موضوعي پديد آيد، دقت در آيات قبل و بعد هر آيه مورد بحث در موضوعي را متذكر شده اند كه اگر توجه نشود، بد فهميده مي شود. اين دقت و توجه در واقع، پاسخي است به اشكالي كه مخالفان تفسير موضوعي با استناد به جغرافياي آيات مطرح نموده اند; مثلا، آية الله مصباح مي نويسد: «براي دسته بندي معارف قرآن، بايد نظام خاصي را در نظر بگيريم. سپس براي هر موضوعي آياتي را پيدا كنيم و در كنار يكديگر قرار دهيم و بعد درباره آن ها بينديشيم و از همديگر براي روشن كردن نقطه ابهامي كه احياناً وجود دارد، كمك بگيريم. ولي بايد توجه داشت كه وقتي آيه اي را از سياق خود خارج مي كنيم و آن را تنها و بدون رعايت قبل و بعدش در نظر مي گيريم، ممكن است كه گاهي در آيه قبل و بعد و حتي گاهي در سوره ديگري، قرينه اي يافت شود و بدون توجه به اين قراين، مفاد واقعي آيات به دست نيايد. براي اينكه به اين محذور دچار نشويم و آيات مثله و تكه تكه نشود و از مفاد اصلي خود خارج نگردد و مثل «لا اله»يي نباشد كه «الا اللّه» آن نيامد باشد، بايد دقت كنيم كه وقتي مي خواهيم آيه اي را در تحت موضوع و عنواني توضيح دهيم، بايد آيات قبل و بعدش را هم در نظر بگيريم و اگر احتمال مي دهيم كه در آيات قبل قرينه اي وجود دارد، آن ها را هم ذكر نماييم.»20
يكي ديگر از اشكالاتي كه بر روش تفسير موضوعي گرفته اند، اين است كه اين روش، بيان انديشه ها و افكار مفسّر موضوعي و تطبيق آراء خويش بر قرآن مجيد است، نه بيان ديدگاه قرآن جداي از تفسير موضوعات از خلال قرآن كريم و يا تفسير موضوعي سوره ها. كتاب هاي زيادي در قرون اخير، در زمينه تفسير موضوعي قرآن نگارش شده اند كه اغلب آن ها به بررسي هاي تطبيقي اكتفا كرده اند.21 مي بينيم بلاي انحراف «تطبيق مقاصد و افكار خود بر قرآن ـ نه عرضه آن بر قرآن» اندكي پس از وفات پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله)گريبانگير جامعه بوده و شخصيتي همچون اميرالمؤمنين(عليه السلام) از آن مي ناليده است. پس آيا اين خطر وجود ندارد كه اين انحراف در زمان ما با ضعف علمي موجود، در سطح وسيع تر و خطرناك تري گسترش يابد؟
دسته بندي معارف قرآن كريم، به گونه اي كه همراه با تفسير موضوعي باشد، چنان كه آيات را بر حسب موضوعات دسته بندي كنيم و مفاهيم آن ها را به دست آوريم و رابطه بين آن ها را در نظر بگيريم، اگرچه ضرورت دارد، اما اشكالاتي هم در بر دارد.22
جواب: مگر در تفسير ترتيبي، برخي مفسّران قدم در بيراهه ننهاده اند و به اشتباه و يا با گرايش هاي مذهبي و فرقه اي وارد بحث قرآني نشده اند؟ با مطالعه مقدّمه تفسير الميزان، مي توان فهميد كه چه بر سر تفسير ترتيبي آورده اند. البته بايد تلاش كرد و رأي خود را بر قرآن تحميل ننمود. بايد گفت: علي رغم آنچه از گفتار و نوشتار علماي تفسير در مخالفت با روش تفسير موضوعي بيان گرديد، خود نويسندگان گرامي، تفسير موضوعي را گره گشا دانسته و آن را پذيرفته اند. دكتر سيد محمّدباقر حجتي مي فرمايد: «ممكن است عده اي بيايند و مطالعاتي در زمينه قرآن صورت بدهند و بر اين اساس مشغول مطالعه شوند كه اين تقريباً مي شود: تفسير موضوعي كه از جهت مطالعه علمي و بازدهي بسيار خوب است.»23
آقاي موسوي خوئيني ها نيز مطلبي بدين مضمون گفته است: «البته من تفسير موضوعي را رد نمي كنم، آن هم يك فرضيه و يك نظريه است.»24
دكتر مصطفي مسلم در كتاب مباحث في التفسير الموضوعي، دو روش در تفسير موضوعي ارائه مي كند و بدان روش ها بحث مي نمايد و مخالفتي با اين روش ها نداشته، بلكه معتقد به ضرورت وجود چنين تفسيري است.
وجود مخالفت هايي ـ هرچند اندك ـ بيان دلايل تفسير موضوعي را ضروري كرده، سبب شده است تا در اين بحث، به بررسي مباني اين روش تفسيري بپردازيم; زيرا اگر تفسير موضوعي بخواهد قدر بيند و بر صدر نشيند بايد زمينه هاي رشد و گسترش آن مهيّا گشته و مخالفت ها پاسخ داده شوند و ضرورت ها بيان گردند. جاي تأسف است زماني كه در بيشتر كشورهاي عربي روش تفسير موضوعي بدون معارضي گسترش مي يابد، ما در بند چند اشكال جزئي و تذكره هاي خيرخواهانه، باقي بمانيم. غفلت از نشر افكار و آماده سازي جامعه براي استقبال و عملي شدن آرمان هاي قرآني، زياني جبران ناپذير به شمار مي رود.
در ذيل، دلايل قرآني و روايي و عقلي تفسير موضوعي ذكر مي شوند:
قرآن مجيد به عنوان جاودانه ترين سند الهي، كلام وحي را خود تفسير كرده و در بعضي از آيات، به تفسير آيات ديگر پرداخته است. از مواردي كه مي توان به درستي از قرآن چنين روشي را استنباط نمود، آيات محكم و متشابه قرآن است. قرآن مجيد دستور مي دهد: آيات متشابه قرآن را در پرتو محكمات تفسير كنيد كه خود نوعي تفسير موضوعي است و بسياري از اسرار قرآن را جز از اين طريق نمي توان گشود و به عمق آن ها جز از اين مسير نمي توان راه پيدا كرد.
مرحوم علّامه طباطبائي در پايان تفسير آيات 7ـ9 سوره آل عمران در تفسيرالميزان چند نتيجه را بيان مي فرمايد كه بعضي از آن ها عبارتند از:
1. آيات قرآن به دو روش محكم و متشابه تقسيم مي شوند. اين تقسيم به لحاظ مدلولي است كه هر يك از آيات، خود جداگانه دارند; يعني اگر به لحاظ مدلولي تشابهي داشتند «متشابه» و اگر نداشتند «محكم» مي باشند.
2. اشتمال قرآني به آيات متشابه از ضروريات است; چنان كه وجود آيات محكمه هم در آن چنين مي باشد.
3. «محكمات» قرآن شريف «ام الكتاب»اند; يعني متشابهات از آيات، از نظر بيان مراد خود، به آن ها بازگشت مي كنند.
4. روشن است كه آيات قرآن بايد بعضي نسبت به بعضي ديگر جنبه مفسّر داشته باشند و آن را توضيح دهند.25
چنين روشي يقيني در استنباط كلام قرآن مجيد، همان روش دهي كتاب الهي در تفسير خويش است كه يك موضوع را از ديدگاه قرآن در سراسر قرآن جستوجو كنيد تا «محكم»، مفسّر «متشابه» گردد و متشابه مايه گم راهي نگردد و انسان را از راه حقيقت به دور نسازد و نيز انسان از خود قرآن تفسير آن را بجويد. روش تفسيري ائمّه اطهار(عليهم السلام) چنين بوده است.
قرآن مجيد يك مجموعه منظم و به هم پيوسته است و هيچ خللي در آن وجود ندارد و به هيچ وجه نمي توان اختلافي را در آن يافت. نص صريح قرآن مجيد نيز بر اين معنا دلالت دارد. پس آيات مشتمل بر يك موضوع با هم اختلافي ندارند، بلكه مفسّر يكديگر و در كنار هم به وجودآورنده علوم و اسراري خواهند بود.
يكي ديگر از دلايل تفسير موضوعي، سنّت نبوي(صلي الله عليه وآله) و سيره ائمّه اطهار(عليهم السلام)مي باشد كه در كنار ثقل اكبر قرار داشته، مفسّر و همراه آن است و به «ثقل اصغر» شهرت يافته و ترجمان وحي بوده است. در كلمات گهربار پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام)نمونه هاي فراواني وجود دارند كه گردآوري آيات يك موضوع و جمع بندي و داوري در قبال آن را به ما آموخته اند; يعني هنگامي كه مي خواهيم سخن خويش را از ديدگاه كلام وحي بيان نماييم، چگونه بيان داريم تا هم به يقين سخن گفته باشيم و هم به مقصد رسيده باشيم.
به يك نمونه از كلام معصومان(عليهم السلام) در اين بخش استناد مي شود:
در كتاب بحارالانوار، مرحوم علّامه مجلسي از عبداللّه بن مسعود روايتي را از حضرت رسول اكر(صلي الله عليه وآله) به عنوان "باب مواعظ النبي(صلي الله عليه وآله)لأبن مسعود" آورده كه قسمتي از آن چنين است: اي پسر مسعود، قال اللّه تعالي: (إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَاب) (زمر: 10)، (أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا)(فرقان: 75)، (إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ) (مؤمنون: 111)، (وَجَزَاهُم بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيراً) (انسان: 12)، (أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا) (قصص: 54) يقول اللّه تعالي: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء) (بقره: 213)، (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْص مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ.) (بقره: 155) قلنا: يا رسول اللّه، فمَن الصابرون؟ قال(صلي الله عليه وآله): «الَّذينَ يصبرونَ علي طاعةِ اللّهِ و عَن معصيتهِ الَّذينَ كَسبُوا طيباً و انفقوا قصداً و قدّموا فضلا فافلحوا و انجحوا»;26 اي پسر مسعود! خشوع و وقار و آرامش و انديشه و نرم خويي و عدل و آموزش و عبرت گيري و دورانديشي و پرهيزگاري و نيكي و دوري از گناهان و دوستي به خاطر خدا و دشمني به خاطر خدا و اداي امانت و عدالت در حكم دادن و به پا داشتن شهادت و ياري اهل حق و خشم بر گنه كار و عفو كسي كه بر وي ظلم كرده بر صابران واجب است. اي پسر مسعود، اينان هنگامي كه سختي ببينند، صبر مي كنند و هنگامي كه مورد بخشش قرار گيرند، شكر مي كنند و هنگامي كه حكم كنند، به عدالت حكم مي كنند و در سخن گفتن، راستگويانند و در پيمان وفادارانند و بر بدي طلب آمرزش مي كنند و هنگامي كه به ديگري نيكي مي كنند، خوش حالند... اي پس مسعود! قسم به آنكه مرا به حق مبعوث كرد، آنان از رستگارانند...
و نيز مي فرمايد: اي پسر مسعود! احمق كسي است كه طالب دنياي زودگذر باشد. سپس براي بي اعتبار بودن زرق و برق اين جهان، به آيات ذيل استدلال مي نمايد:
ـ (أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ...) (حديد: 20)
ـ (وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّة وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَ سُرُراً عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ.); (زخرف: 33 و 34) اگر بهره مندي كفّار از مواهب مادي سبب نمي شد كه همه مردم به صورت امّتي يكپارچه گم راه شوند، ما براي كساني كه كافر مي شدند، خانه هايي قرار مي دهيم با سقف هايي از نقره و نردبان هايي كه از آن بالا روند و براي خانه هاي آن ها درها و تخت هايي (زيبا و نقره گون) قرار مي دهيم كه بر آن تكيه كنند.
ـ (مَّن كَانَ يُرِيدُالْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً) (اسراء: 18); كسي كه زندگي زودگذر دنياي مادي را مي طلبد، مقداري از آن را كه اراده كنيم به او مي دهيم، سپس دوزخ را براي او قرار خواهيم داد كه در آتش سوزانش پيوسته مي سوزد، در حالي كه مذموم و رانده شده از درگاه خداست.27
ـ (وَ مَنْ أَرَادَالآخِرَةَ وَ سَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً.) (اسراء: 19); و هر كس آخرت را بطلبد و براي به دست آوردن آن سعي و كوشش خويش را صرف نمايد در حالي كه او با ايمان بوده باشد، پس آنان تلاششان قابل ستايش و مشكور است.
اي پسر مسعود! هر كه به بهشت علاقه مند است در كارهاي نيك و خير، پيشي بگيرد (و رغبت كند) و آن كس كه از جهنم بيمناك است، هواهاي نفس و شهوات را ترك نمايد، و آنكه از مرگ بترسد از خوشي هاي زودگذر دنيا رويگردان شود، و آنكه در دنيا زهد و بي رغبتي نشان دهد، مصيبت ها بر وي آسان و كوچك شوند.
يابن مسعود، قوله تعالي: (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ و...) (آل عمران: 14) اي پسر مسعود! خداي تعالي فرموده: ما براي مردم دوستي به شهوت ها از زن و فرزند و زيورآلات و زينتي ها از طلا و نقره را زينت داده ايم... .
در جايي ديگر، درباره «قول به علم»، حضرت چنين مي فرمايد: اي پسر مسعود! بدون آگاهي درباره چيزي سخن مگوي و تا نشنوي و نبيني حرف نزن كه خداي فرموده است: (وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)(اسراء: 36); از آنچه نمي داني پيروي مكن; چرا كه گوش و چشم و دل ها همه مسئولند.
و نيز مي فرمايد: (سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ)(زخرف: 19); به زوي گواهي آن ها نوشته مي شود و از آن بازخواست مي شوند.
و همچنين مي فرمايد: (مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ) (ق: 18); هيچ سخني را انسان تلفظ نمي كند، مگر آنكه نزد او نويسنده اي مراقب و آماده است.
و مي فرمايد: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ) (ق: 16); ما به انسان از رگ قلبش (يا رگ گردنش) نزديك تريم.
و در جايي ديگر، حضرت درباره علما و فقهاي غيرعامل و غيرمهذّب چنين مي فرمايد: اي پسر مسعود! زماني بر مردم فرا مي رسد كه ديندار در آن زمان مانند كسي است كه در كف خود زغال افروخته را گرفته باشد براي آن زمان گفته مي شود اگر مي تواني در آن زمان گرگ باش و گرنه گرگ تو را مي خورد.28
اي پسر مسعود! عالمان و فقيهانشان خائنان فاجرند. بدان كه آنان بدترين خلق خدايند; همين طور پيروانشان و هر كه به سوي آنان رود و از آنان چيزي بگيرد و دوستشان بدارد و با آن ها همنشين گردد و با ايشان مشورت كند بدترين خلق خدايند كه به آتش جهنم وارد گردند (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ)(بقره: 18)، (وَنحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمّاً مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً)(اسراء: 97)، (كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ.)(نساء: 56)،(إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقاً وَهِيَ تَفُورُ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ) (ملك: 7و8)، (كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمّ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ) (حج: 22)، (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ.)(انبياء: 100)
آنان ادعا مي كنند كه بر دين من و سنّت من و روش و شريعت من هستند، آنان از من دورند و من از آنان پاكيزه ام.
سپس پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) گريه كردند و ابن مسعود از سبب گريه حضرت پرسيد و ايشان جواب فرمود: به خاطر رحمت بر اشقيا و گنه كاران; چرا كه خداوند چنين مي فرمايد: (وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَان قَرِيب) (سبا: 51); بدين معنا كه مراد آيه علما و دانشمندان و فقهايند.
اي پسر مسعود! هركس علم بياموزد و مقصودش از آن، طلب دنيا باشد و بر علم خويش دوستي دنيا و زينت آن را مقدّم بدارد، خداوند بر او غضب مي كند و او در پايين ترين درجات جهنم با يهوديان و مسيحيان (كساني كه كتاب خدا را به دور انداخته اند) خواهد بود كه خداوند فرمود: (فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَي الْكَافِرِينَ.) (بقره: 89)
اي پسر مسعود! هركس قرآن را براي دنيا و زينت آن ياد بگيرد، خداوند بهشت را بر وي حرام گرداند.
اي پسر مسعود! هر كس علمي را بياموزد و بدان عمل نكند، خداوند روز قيامت او را كور محشور فرمايد و هر كه دانشي را از روي ريا و سمعه بياموزد، كه دنيا را به واسطه آن طلب نمايد، خداوند بركت آن را خواهد گرفت و زندگي را بر او تنگ خواهد كرد و او را به خودش واگذار مي نمايد و هر كه را خداوند به خودش واگذار نمايد، هلاك خواهد شد. خداي تعالي فرموده است: (فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً.)(كهف: 110)29
از اين دسته مباحث كه به صورت تفسير موضوعي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)نقل شده اند، نمونه هاي زيادي وجود دارند كه تأييدي بر اين روش تفسيري مي باشند.
اكنون جا دارد در نمونه اي كه از كلام معصومان(عليهم السلام) ذكر گرديد، قدري دقت و تأمّل كنيم. در مواعظي كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) به عبداللّه بن مسعود فرمودند، نكات قابل توجهي براي مفسّران، بخصوص مفسّران به شيوه موضوعي وجود دارد كه به بعضي از آن ها اشاره مي شود:
1. پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) با نظم و ترتيب خاصي به اين نوع تفسير از قرآن توجه دارند; يعني آيات را حتي بدون آنكه نامي از فقهاي دنياطلب در آن ها وجود داشته باشد، با شناخت از باطن آيات به هم مربوط ساخته و در بحث از عذاب هاي عالمان غيرعامل، به طور موضوعي آن ها را بيان فرموده اند، در حالي كه شايد امروزه بدين صورت تفسيري نداشته باشيم.
2. در بحث (از قول به علم)، حضرت از آيات قرآن به نحو عالي و بسيار منطقي بهره مي گيرند، به گونه اي كه انسان مي فهمد آيات قرآني در كنار هم بودنشان به طور موضوعي چقدر عالي و گوياست و همين است كه قرآن مفسّر خويش است.
يكي از دلايل تفسير موضوعي همان تفسيرگري بعضي از آيات قرآن نسبت به بعضي آيات ديگر است; يعني مفسّر قرآن مي تواند در پرتو آيات قرآن، قرآن را تفسير نمايد.
جمله «القرآنُ يفسر بعضه بعضاً» از ابن عبّاس نقل شده و بعيد نيست با توجه به ارتباط شديد او در مسائل قرآني با شخص پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)و اميرمؤمنان علي(عليه السلام) از آن بزرگواران گرفته باشد. همين محتواي در نهج البلاغه آمده است.30 در نهج البلاغه، حضرت علي(عليه السلام) دو بار اين بيان را دارند كه قرآن به وسيله خودش قابل تفسير است و آيات آن يكديگر را تفسير مي كنند. «اِنَّ الكتابَ يُصدّقُ بعضُه بعضاً»31 و در جاي ديگر مي فرمايد: «وينطقُ بعضُه ببعض و يشهدُ بعضُه علي بعض»;32 بعضي از اين آيات از بعضي ديگر سخن مي گويند و بعضي گواه بر بعض ديگر است.
خداوند بر پيامبرش نيز وحي فرموده كه قسمت هاي گوناگون قرآن يكديگر را تصديق مي كنند و هماهنگ هستند. پس هيچ عيبي در بهره گيري از آيات در موضوعي خاص از سوره هاي ديگر نيست، بلكه بسيار شايسته و ممدوح است.
يكي از نكته هاي مهم در بيان ديدگاه قرآني با روش تفسير موضوعي، فراتر رفتن از حد نصّ قرآني است. چون ظاهر آيات قرآن محدود و معيّن است و ما با اين روش مي توانيم از هدايت هاي قرآني در سطح وسيع تري بهره مند گرديم. «نص هاي قرآني و مسائلي كه به شرح و بيان و تفصيل آن ها دست يازيده شده است، معلومند. اما مشكلات انساني و كرانه هاي شناخت وي نامحدود است و تا زماني كه حيات انساني بر كره زمين ادامه دارد، ممكن نيست در مقابل مشكلات مختلف، با ظواهر نص هاي محدود قرآني مواجه شد، بلكه با توجه به گستردگي خطوط اساسي، كه در آيات نازل شده قرآن نمايش داده شده، درمي يابيم از خلال بيان نص هاي قرآني و هدايت ها و راهنمايي هاي آن، مي توانيم به انواري برسيم كه راه را به وسيله آن تشخيص دهيم.»33
مرحوم شهيد صدر نيز بر گستردگي افق بحث در روش تفسير موضوعي تأكيد دارد و معتقد است: «روش تفسير موضوعي گسترش افقي اش بيشتر و ميدانش بازتر و پربارتر است و در آن گامي از تفسير ترتيبي به جلوتر برداشته شده است و مي تواند پيوسته پيشروي اش را ادامه دهد و همواره نوآوري هايي داشته باشد.»34
هنگامي كه آيات يك موضوع خاص كنار هم گردآوري و به طور كلي، بدان ها پرداخته شود، ابهامات بسياري رفع گشته و نكات بسيار مفيد قرآني، از اسرار آيات به دست مي آيند كه بدون اين روش، دست رسي به آن ها ممكن نيست. علاوه بر آن، حقايق تازه و نابي از آيات گردآوري شده در يك موضوع كشف مي گردند كه بسيار با ارزش و گران بهايند.
آگاهي از شرايط، خصوصيات، علل و نتايج موضوعاتي را كه در قرآن مجيد مطرحند مي توان يكجا از روش تفسير موضوعي به دست آورده، مورد استفاده و بهره جويي قرار داد.
همچنين تفسير منظم و قرآني و بدون دخالت انديشه بشري در مباحث زنده روز، از قبيل جامعه شناسي، روان شناسي، علوم اقتصادي، احكام فقهي، مباحث اعتقادي و اخلاقي را مي توان از لابه لاي آيات قرآني به صورت جامع به دست آورد.
آنچه امروزه در سراسر جهان دانش به عيان قابل مشاهده مي باشد، تخصصي تر شدن علوم است و اينكه هركس در رشته اي بسيار فرعي داراي تخصص شده است. در مورد معارف قرآن نيز بايد تخصصي كار كرد.
نكته ديگر اينكه نمي توان در برابر نظام هاي فكري غلط، نظام فكري منجسمي را به وسيله مطالب پراكنده ارائه نمود. در حالي كه همه مكتب هاي انحرافي كوشيده اند تا با ارتباط و پيوند يك سلسله مسائل، يك مجموعه كامل، منظم و هماهنگ به وجود آورند و انديشه هاي غلط خود را منسجم معرفي كنند، ما بايد بيش از آن ها در عرصه معارف قرآن، نظام مند عمل كنيم. پس ناچاريم معارف قرآني را دسته بندي كنيم و به آن ها شكل دهيم تا ياد گرفتن آن ها براي جوانان، كه وقت كمي دارند، آسان بوده و در مقابل نظام هاي فكري ديگر نيز قابل عرضه باشد.35
مرحوم آية اللّه شهيد صدر مي نويسد: حقيقت اين است كه امروزه ما ضرورت اساسي براي استخراج و تنظيم اين نظريات درك را مي كنيم و نمي توانيم خود را از آن ها بي نياز بدانيم. وضع اجتماعي، روحي و فكري، كه اصحاب رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) در آن زندگي مي كردند، همه براي فهم اين نظريات ـ ولو به طور اجمال ـ و براي ايجاد يك مقياس صحيح در مقام ارزيابي، يك وضع مناسب و مساعد بود. ولي جايي كه چنين زمينه مساعد و وضعي مناسب ـ مانند وضع امروز ما ـ موجود نباشد، وقتي نياز به بررسي نظرات قرآن كريم در اسلام شناسي احساس مي شود، چگونه مي توان از نظرات عمومي و جهاني در اين مورد غافل ماند؟
با ظهور نظريه ها و ديدگاه هاي متفاوتي كه در برخورد بين اسلام و جهان غرب پديد مي آيند، با اين همه سرمايه هاي فكري كه در اسلام داريم و از اين فرهنگ غني و متنوّعي كه قرآن در تمام رشته هاي شناخت انساني به ما عرضه نموده است، وقتي برخوردي بين يك نفر مسلمان و يك نفر غربي صورت گيرد، مسلمان خود را در مقابل نظريه هاي فراواني مي بيند كه در زمينه هاي گوناگون ابراز شده اند. بنابراين، بر او واجب است كه نظر اسلام را بداند... و بفهمد چگونه اسلام همين مشكل را در همين زمينه اي كه تجارب بشر هشيارانه در زمينه هاي گوناگون زندگي به آن رسيده، حل كرده است. در اينجاست كه مي بينيم تفسير موضوعي، بهترين روش است.36
بنابراين، استخراج نظر قرآن كريم درباره موضوعات گوناگون ضروري است و اين امر تنها با روش تفسير موضوعي ميسّر مي باشد. پس تفسير موضوعي ضروري است.
1و2ـ عبدالهادى فقهى زاده،پژوهشى در نظم قرآن، ص 168/ ص 167.
3ـ مقالات و بررسى ها، دفتر، 47 و 48، عبدالكريم بى آزار شيرازى، «نطق و تكلّم در قرآن».
4ـ جلال الدين سيوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 149.
5ـ همان، ج 2، ص 149.
6ـ همان، ج 2، ص 154.
7ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 135 / ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد برقى، المحاسن، تحقيق سيد جلال الدين حسينى ارموى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ص 212، ح 86 / محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى.
8ـ ر.ك: تشريح المقاصد، ج 2، ص 199 (شرح رسائل شيخ انصارى) / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، به نقل از: ابن ابى زينب محمدبن ابراهيم نعمانى، تفسير نعمانى، ج 90، ص 3.
9ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمّدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1379، ج 3، ص 85.
10ـ شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 639، ح 1.
11ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 90.
12ـ عباسعلى عميدزنجانى، مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 190 و 191.
13ـ سيد محمّدباقر حجتى، مجله بيّنات، ش 10، ص 112.
14ـ همو، مجله كيهان فرهنگى، سال ششم، ش 1، ص 5.
15ـ سيد ابوالقاسم خويى، البيان، ترجمه محمّدصادق نجمى و هاشم هريسى، ج 1، ص 179.
16ـ همان.
17ـ سيد محمّدباقر حجتى، مجله بيّنات، ش 10، ص 112.
18ـ همان.
19ـ سيدمحمّد موسوى خوئينى ها، مجله حوزه، ش 37 و 38، ص 73 و 74.
20ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1ـ3، ص 10.
21ـ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسير الموضوعى، مقدمه ج.
22ـ محمّدتقى مصباح، پيشين، ص 8ـ10.
23ـ سيد محمّدباقر حجتى، مجله كيهان فرهنگى، سال ششم، ش 1، ص 5.
24ـ سيدمحمّد موسوى خوئينى ها، پيشين، ش 37 و 38، ص 73.
25ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، پيشين، ج 3، ص 91.
26ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 92.
27ـ همان، ج 74، ص 94.
28ـ همان، ج 74، ص 106.
29ـ همان، ج 74، ص 100.
30ـ ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن، ج 1، ص 21.
31ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
32ـ همان، خطبه 131.
33ـ مصطفى مسلم، مباحث فى التفسير الموضوعى، ص 30.
34ـ سيد محمّدباقر صدر، سنّت هاى تاريخ در قرآن، ترجمه موسوى اصفهانى، ص 100.
35ـ محمدتقى مصباح، پيشين.
36ـ سيد محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 33ـ37